کوچینگ
تغییر و تحول زندگی و کسب و کار با کوچینگ بسیار آسان می شود
مربیگری یا کوچینگ گونهای از رشد و پیشرفت است که در آن فردی به نام مربی، شخص آموزش گیرنده یا مراجع را برای دستیابی به اهداف شخصی و یا حرفه ای خود، هدایت و حمایت میکند. به عبارت دیگر کوچینگ یک فرایند است که مراجع را قادر میسازد، پایبندی به اهداف خود را تقویت کند، تا در نتیجه منجر به بهبود شرایط شود.
برای تغییر این متن بر روی دکمه ویرایش کلیک کنید. لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ و با استفاده از طراحان گرافیک است.
برای تغییر این متن بر روی دکمه ویرایش کلیک کنید. لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ و با استفاده از طراحان گرافیک است.
دوره ها
اینجا شروع آینده موفق شغلی شماست!
در سال های قرن 19 که مردم هنوز با اسب و گاری، درشکه و کالسکه رفت و آمد های خود را انجام میدادند، روستایی به نام کاکس در غرب شهر بوداپست، پایتخت مجارستان وجود داشت که به گاریها، کالسکه ها و ارابه های مرغوبش معروف بود.
محصولات این روستا آنقدر با کیفیت و مرغوب بود که اسم و آوازهی آن نه تنها به شهر ها و روستاهای اطراف فرستاده میشد، بلکه کم کم راه خود را برای ورود به کشور های دیگر نیز پیدا کرد.
خب تا اینجا چه ربطی به کوچینگ داشت؟ فعلا هیچی؛ تا اینکه مردم روستا که به هنر خود میبالیدند، تصمیم گرفتند یک اسم هنری برای محصول خود انتخاب کنند، و چه اسمی بهتر از اسم روستای خودشان یعنی “کاکس”؛ و اینگونه اسم برند خود را “Kotch” گذاشتند این کلمه را از اسم روستا یعنی “Kocs” گرفته بودند.
خیلی زود اسم و آوازه ی این کالسکه ها به شهر وین رسید و مردم آنجا به لهجهی آلمانی به آن “Kotsche” میگفتند.
این کالسکه ها آنقدر مرغوب و با کیفیت بود که به فرانسه نیز راه پیدا کرد و فرانسوی ها آن را “Coche” نامیدند؛ و زمانی که به ایتالیا رسید در آنجا “Cocchio” خوانده میشد و در آخر به انگلستان راه پیدا کرد و نام جهانی و نهایی خود را با لهجه و زبان انگلیسی تحت عنوان “Coach” ثبت کرد.
درست است که ریشه کلمه کوچ به معنای کالسکه بوده است، ولی با مفهوم کوچینگ امروزی بی ربط نیست؛ زیرا همانطور که کالسکه افراد را از نقطه فعلی یا مبدا به مقصدی که میخواهند میرساند، کوچینگ نیز کمک میکند تا مراجع (کوچ شونده یا کوچی) از وضعیت فعلی خود، به وضعیت مطلوبی که میخواهد برسد.
پیدایش کوچینگ
جواب این سوال نزد کسی است به نام “تیموتی گالوی” که مربی تنیس بود.
چیزی که گالوی راجب شغل خود یعنی مربیگری میدانست این بود که یک مربی باید نحوه ضربه زدن به توپ، نحوه دست گرفتن راکت تنیس، نحوه ایستادن و… را به تیم خود آموزش دهد.
اما پس از مدتی گالوی متوجه شد گویا تلاش های نتیجه عکس میدهد؛ زمانی که اون شیوهی ضربه زدن، نجوه ایستادن و قرار گرفتن پاها را به ورزشکاران آموزش میدهد، در بیشتر مواقع عملکرد آنها ضعیف تر میشود.
هرچه بیشتر نکات را میگفت و گوشزد میکرد، آنها بدتر میشدند.
در نهایت گالوی به فکر چاره کردن این مشکل افتاد؛ او تصمیم گرفت خود را به جای بازیکنان بگذارد.
او متوجه شد زمانی که مربی مشغول گفتن باید ها و نباید ها است، یک گفتگوی درونی رد ذهن بازیکن شکل میگیرد و بازیکن شروع به صحبت و قضاوت راجب ” خود ” میکند.
میتوان گفت این کشف گالوی آغازی برای شکل گیری تفکر کوچینگ بود.
گالوی این ” خودِ درون ” را به دو قسمت تقسیم کرده است: خودِ قضاوت کننده و خودِ انجام دهنده؛ که در مفهوم کوچینگ امروزی نیز بسیار مورد توجه قرار میگیرند.
خودِ قضاوت کننده آن بخشی از از ذهن است که دائما در حال ارزیابی و نظر دادن درباره ی عملکرد بازیکن است و او را بخاطر اشتباهاتش سرزنش میکند.
و خود انجام دهنده، آن قسمتی از ذهن ما است که تمایل به انجام دادن کار ها دارد مثلا اینکه به راکت ضربه بزند.
میتوان گفت داستان تنیس و گالوی بهترین مثال برای جا انداختن مفهوم کوچینگ است. در ادامه، گالوی کشف کرد زمانی که در حال امر و نهی به بازیکنان است و به آنها روش های ایستادن، ضربه زدن و… را آموزش میدهد، یک گفتگوی درونی بین خودِ سرزنش گر و خودِ انجام دهنده شکل میگیرد، که در کوچینگ امروزی نیز تمرکز زیادی را به این موضوع اختصاص میدهند.
زمانی که این گفتگوی درونی آغاز میشود، بازیکن به جای تمرکز روی نحوه بازی، روی سخنان مربی تمرکز میکند؛ بنابر این به جای اینکه عملکردش را بهتر کند، به این فکر میکند که چکار کنم تا کمتر از سمت مربی سرزنش شوم، و این موضوع باعث افت بازیکن و منحرف شدن او از جریان بازی میشود.
این خود درون و گفتگوهای ذهنی دقیقا همان چیزی است که کوچینگ با آن سر کار دارد.
گالوی با درک این مسئله شیوه کارش را تغییر داد، و به جای اینکه به شاگردانش بگوید چطور راکت را در دست بگیرند یا چطور پاهایشان را روی زمین بگذارند؛ به آنها توصیه میکرد فقط به توپ نگاه کنند و نحوه گرفتن راکت و قرار گرفتن پاهایشان روی زمین را بر اساس آنچه خودشان تشخیص میدهند انتخاب کنند.
و نتیجه فوق العاده بود، و گالوی مشاهده کرد چگونه با حذف سرزنش های بیرونی و گفتگوهای درونی، رشد و بهبود عملکرد بازیکنان رخ داد؛ زیرا بازیکن حین بازی تا حد زیادی آرامش داشت و تمام تمرکز خود را میتوانست روی بازی بگذارد.
بله این همان تاثیری است که کوچینگ با کار کردن روی طرز فکر و حذف کردن گفتگوهای درمانی انجام میدهد.
گالوی در کتابی به نام “بازی درونی تنیس” به سایر مربیان تنیس آموزش داد چگونه با حذف دستورات غیرضروری و گفتگوهای درونی، موجب آرامش ذهنی بازیکنان شده و گفتگو های درونی شان حذف میشود که در نهایت منجر به بهبود عملکرد آنها میشود.
گالوی در این کتاب خاطر نشان میکند؛ جنگیدن با حریف درونی یعنی شک ها، ترس ها و باور های محدود کننده به اندازه جنگیدن با حریف بیرونی اهمیت دارد.
شکل گیری بیزینس کوچینگ
در ابتدا بنظر میرسید مخاطبان این کتاب فقط بازیکنان تنیس هستند؛ اما بعدها مشخص شد توصیه های این کتاب برای همه افراد میتواند مفید باشد، مثلا خود گالوی آن را برای ورزش های گلف و اسکی نیز اجرا کرد.
در اوایل دههی 1980 نظریه گالوی توجه شرکت های بزرگ را به خود جلب کرده بود.
اولین شرکتی که از گالوی کمک خواست، یک شرکت مخابراتی آمریکایی به نام اِیتیاَندتی بود.
گالوی پس از گفتگو با کارمندان آن متوجه شد همان اصولی که در بازی تنیس برقرار است، اینجا هم صدق میکند، پس او با برگزاری جلسات متعدد شیوه بازی درونی را روی آنها پیاده کرد؛ که میتوان آن را جز اولین جلسات بیزینس کوچینگ یا کوچینگ کسب و کار نیز دانست.
در نتیجه این سازمان، ظرف مدت کوتاهی تغییرات بنیادینی در ساختار، روش کار ها و فرآیند هایش ایجاد کند که به افزایش بهره وری شرکت کمک فراوانی کرد.
پس از آن نظر بسیاری از شرکت ها و سازمان ها نظرشان نسبت به این زمینه جلب شد و از این جهت میتوان گالوی را جز برجسته ترین پیشگامان کوچینگ محسوب کرد.
یکی دیگر از افراد تاثیر گذار در پیدایش کوچینگ “جان ویتمور” است؛ وی پس از بازنشستگی از رشته رالی به تحصیل و تحقیق در مسائل روانشناسی و روانشناسی فرافردی علاقه مند شد.
ویتمور دوس داشت این رشته که روی اصولی مانند اراده، قصد داشتن و مسئولیت پذیری متمرکز است را، هم وارد ورزش کند و آن را در کسب و کار بیازماید.
در سال 1979ویتمور به همراه گالوی و جمعی از دانش آموخته های کوچینگ، موسسه ای را تحت عنوان “اینر گیم (inner game)” به معنی “بازی درون” تاسیس کردند که در شروع کار، فقط بازیکنان تنیس و گلف کوچ میشدند.
بعد ها بنیان گذاران این موسسه متوجه شدند که آموزش هایشان بیشتر به درد مدیران و سازمان ها میخورد، از این رو ویتمور اصطلاحی به نام کوچینگ عملکرد (Performance Coaching) را ابداع کرد، و از اینجا بود که اولین جنبش کوچینگ با مفهوم امروزی خودش شکل گرفت.
امروزه نام ویتمور یادآور مدل معروف رشد یا همان Grow Model است، که یکی از بهترین و موفق ترین مدل های کوچینگ است.
پیدایش لایف کوچینگ
لایف کوچینگ یا کوچینگ زندگی، در واقع علم مدیریت زندگی است که خیلی از جوانب زندگی ما را در نظر میگیرد.
“توماس جی لئونارد” به عنوان بنیان گذار کوچینگ زندگی شناخته میشود، و بسیاری نقش او را در توسعه کوچینگ فردی، بسیار هم ارزیابی میکنند.
دربارهی لئونارد باید بگویم وی تحصیلات دانشگاهی نداشته و به صورت خودآموز برنامه ریزی مالی (Finanical Planing) را فراگرفت.
در دهه 1980 راهنمای مالی مراجعه کنندگان خود در زمینه سرمایه گذای بود، و آنقدر در این کار حرفه ای بود که موفق به دریافت مدرک حرفه ای در این زمینه شد.
اما چگونه یک مشاور مالی میتواند چنین نقش مهمی در کوچینگ لایف داشته باشد؟
لئونارد از اصول و روال ثابتی برای ملاقات با مراجعه کنندگان خود پیروی میکرد، و از روش ها و ابزار های مشخصی استفاده میکرد تا وضعیتشان را بررسی کند.
در طول جلسات کوچینگ خود، با سوالاتی از جانب مشتری ها مواجه میشد، که او را به فکر گسترش حوزه فعالیتش انداخت.
مثلا زمانی که یک زوج ثروتمند از او برای انتخاب رنگ ماشین مرسدس بنزشان پرسیدند، لئونارد به آنها پیشنهاد داد با توجه به علایقشان باید به نتیجه برسند، و در نهایت آنها پس از همفکری متوجه شدند که رنگ قرمز مناسب آن ها است.
از این ماجرا لئونارد نتیجه گرفت مردم به اینطور راهنمایی ها نیز در زندگی خود نیاز دارند، و میشود با ابزار های کوچینگ نیازشان را برطرف کرد؛ بنابر این تصمیم گرفت نیروی محرک کوچینگ را وارد زندگی مردم کند.
از این رو لئونارد بزرگترین و حرفه ای ترین مجمع کوچینگ را پایه گذاری کرد، با این هدف که همه بتوانند از خدمات کوچینگ استفاده کنند.
یکی دیگر از نام های شناخته شده در گسترش و توسعه کوچینگ “مارشال گلداسمیت” است.
وی در سال 1980 به تدریس دروس مدیریتی در دانشگاه مشغول بود و بعد از آن تمرکز خود را روی مشاورهی مدیران و رهبران کسب و کار گذاشت.
گلد اسمیت از جمله کسانی بود که مفاهیم کوچینگ را در حد سازانی گسترش داد؛ و شیوه خاصی از کوچینگ را تحت عنوان کوچینگ رفتاری (Behavior Coaching) پایه گذاری کرد.
در کوچینگ رفتاری، با ایجاد رفتار های مطلوب و اصلاح رفتار های نامطلوب تغییرات مثبتی را به وجود میآورند.
گلد اسمیت میگوید: ” عصبانی شدن از دست افراد به خاطر اینکه طور خاصی هستند (متفاوت اند)، به همان اندازه عاقلانه است که از صندلی بخاطر صندلی بودنش عصبانی باشیم. ”
وی معتقد است نباید افراد را بخاطر عادت های نامطلوبشان سرزنش کرد؛ بلکه باید با ارائه بازخورد مناسب به آن ها کمک کنیم، این رفتار را تغییر دهند.
وی همین شیوه را در کوچینگ بسیاری از رهبران سازمان ها استفاده کرد و بسیاری در این زمینه موفق بود.
مارشال گلد اسمیت همواره جز پیشگامانی در عرصه است که مفاهیم کوچینگ را به زبانی ساده بیان میکند، تا حدی گاهی مورد انتقاد قرار گرفته است.
او در این باره میگوید: ” اغلب به من گفته میشود نکاتی که بیان میکنید بسیار ساده است و ما از قبل آن را میدانستیم. و من در جواب آنها میگویم بله، ولی شرط میبندم به آنها عمل نمیکنید. ”
او معتقد است رسیدن به اهداف بزرگ به وسیلهی انتخاب هایی است که به صورت روزه مره انجام میدهیم.
کوچینگ فردی
Personal coaching
کوچینگ کسب وکار
Business coaching
کوچینگ مهارت
Skills coaching
کوچینگ عملکرد
Performance Coaching
کوچینگ اجرایی
Executive Coaching
با “جان ویتمور” شروع میکنیم که یکی از افراد تاثیر گذار در خصوص توسعه کوچینگ است؛ به عقیده او کوچینگ یعنی “آشنایی افراد با توانمند های خود تا بتواند بهترین عملکرد را داشته باشند.”
بی شک میتوان گفت بهترین تعریفی را که میتوانستیم در یک جمله مختصر و مفید توصیف کنیم، جان ویتمور درباره کوچینگ ارائه داده است.
فدراسیون بین المللی کوچینگ تعریف دیگری دارد به این صورت که میگوید: “کوچینگ یعنی همکاری با مراجع تا بتواند در یک فرآیند برانگیزاننده و خلاقانه، از توان فردی و حرفه ای خود حداکثر استفاده را ببرد.”
همچنین تعریفی که موسسه بین المللی کوچینگ (llc) ارائه میکند چنین است: “کوچینگ شکل ساده ولی موثری است از توسعه فردی، که طی آن مراجع و کوچ با هم ارتباط برقرار میکنند؛ که نتیجه آن رشد وفرد و تقویت شایستگی های مراجع است. این رابطهی قوی به مراجع این توانمندی را میدهد که بدون توجه به گذشتهی خود به آن کسی که میخواهد تبدیل شوند.”
به طور کلی اگر نظر تمام صاحب نظران حوزه کوچینگ را بررسی کنیم، به این نتیجه مشترک میرسیم که :
1. کوچینگ یک گفتگو و رابطه مدیریت شده است که بین دو نفر صورت میگیرد.
2. هدف کوچینگ ایجاد تغییرات مطلوب در رفتار و سبک طرز فکر فرد است؛ طوری که از آن به عنوان شتاب دهنده ی تغییرات یاد میکنند.
3. روی یادگیری، ارتقا و توانمند سازی مراجع متمرکز است.
پشتیبانی از اهداف
یکی از ابزار های ما برای پیشرفت داشتن پشتیبانی است که از اهداف ما حمایت کند، نقاط ضعف و بهبودتان را بدون رو دروایسی به شما گوشزد کند، یا اگر در مسیر رسیدن به اهدافتان نباشید، شما را از این مسئوله آگاه کند، و فاصله بین آرزوها و اقداماتتان را به شما نشان دهد. کوچینگ اهداف شما را مورد اهمیت قرار میدهد و شما را برای تلاش بیشتر تشویق میکند. بعضی وقت ها نیاز به تلنگری هستید که انگیزه بگیرید و کارتان را ادامه دهید، و کوچ دقیقا همان کسی است که میتواند ابزار پیشرفت شما باشد.
راهبرد های اثبات شده
یک راهبرد اثبات شده میتواند باعث صرفه جویی در تلاش و زمانتان شود. به جای اینکه برای انجام کاری از روش آزمون و خطا استفاده کنید و تا پس از تجربیات فراوان و پشت سر گذاشتن چالش های مختلف، شیوه صحیح انجام آن را پیدا کنید، به جای آن میتوانید از کوچینگ کمک بگیرید. پس به جای اینکه راه راه از اول تجربه کنید و به قول معروف چرخ را از اول اختراع کنید، باید دنبال فردی باشید که تخصص او در کوچینگ مهارتی باشد که شما مدنظر دارید.
دیدن نقاط کور
بزرگترین دستاورد کوچینگ دیدن نقاط کور است؛ این نقاط همان جنبه های ناشناخته زندگی، شغل و کسب و کار استکه مانع پیشرفت شما میشود، این ها همان مسائلی هستند که به آن ها آگاه نبودید یا از آن ها اجتناب میکردید. کوچینگ شما را به این نقاط کور و تاریک آگاه میکند و به شما کمک میکند از این موانع عبور کنید.
حذف باور های محدود کننده
باور یکی از مهمترین مسائلی است که میتواند در پیش روی ما رو به جلو موثر باشد به همین دلیل است که کوچینگ باور ما را هدف قرار میدهد. حال اگر باور های ما مثبت و سازنده باشند قطعا پیشرفت حاصل میشود و اگر باور های ما مانند طنابی دست و پای ما را بسته باشد، نه تنها پیشرفت نمیکنیم بلکه درجا زده یا موجب پسرفت ما در زندگی خواهد شد. شناسایی باورها و تصاویر که از زندگی و شغلتان دارید، تغییر الگوی باورهای منفی، و نهادینه کردن عادت های مثبت و سالم موجب میشود به ثبات و رضایت در زندگی برسید. کوچینگ در تمام این مراحل همراه شما است و روش های بسیار کاربردی و اقدام محور در نظر میگیرد.
شفاف سازی ارزش ها
خیلی مهم است که بدانید چه جیزی برای شما اهمیت دارد؟ و شما برای چه چیزی ارزش قائل هستید؟ اگر فعالیت هایتان را طوری برنامه ریزی کنید که ارزش های شما را در بر گیرد، طبیعی است که از انجام آنها احساس رضایت شما از شغل و در نهایت از زندگی تان خواهد شد؛ به علاوه اینکه همیشه از انجان آن لذت میبرید و باعث پیشرفت شما خواهد شد. اما بالعکس اگر شما در تضاد با ارزش هایتان عمل کنید، شما به تدریج خسته و فرسوده میشوید، و همیشه ناراضی و نا سپاس از همه چیز هستید، به علاوه اینکه رمغی برای پیشرفت در آن کار یا حیطه ندارید. نقش مهم کوچینگ در اینجا، شناسایی ارزش ها و اهمیت ها برای شما است و اطمینان همخوانی آنها با کار شما است.
غلبه بر اهمال کاری
اگر هر کاری که میدانید باید انجام شود را، برایش برنامه ریزی کنید تا در اسرع وقت و به موقع، هر طور که شده انجام دهید؛ آنگاه فردی سالم، ثروتمند و خوشحال خواهید بود؛ با این حال چرا این کار را انجام نمیدهید؟ ساده است، زیرا انسان به صورت فطری دنبال گرفتن بهترین نتیجه در کوتاه ترین زمان ممکن است، و ارزش نتایج بلند مدت را در نظر نمیگیرد یا به بیان دیگر، آینده نگری برایمان سخت است. افراد اهمال کار حتی زیان هایی را که متوجه خودشان، کسب و کار، گروه، خانواده یا حتی جامعه میشود را در نظر نمیگیرند. در حقیقت کوچینگ به ما کمک میکند تا فاصله آنچه انجام میدهید، با آنچه باید انجام شود را پر کنید.
پاسخگویی
همه افراد زمانی که حس کنند تحت نظر هستند و کسی دارد آنها را نگاه میکند، سعی میکنند بهترین عملکرد خود را به نشان دهند، و به فرد نظاره گر بهترین خود را ثابت کنند. در طول استفاده از خدمات کوچینگ شما یک همراه خواهید داشت که باید نسبت به آن صادق، مسئول و پاسخگو باشید.
افزایش بازدهی و بهره وری
طبق پژوهش های فدراسیون بین المللی کوچینگ، افزایش بازدهی و بهره وری در افرادی که از کوچینگ استفاده کرده اند، مشاهده میشود؛ که یکی دیگر از مزایای کوچینگ به حساب میآید.
از دیگر مزایا و دستاورد های کوچینگ میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
بهبود اعتماد بنفس و عزت نفس
بهبود مهارت های مدیریتی و رهبری
افزایش روحیه، انگیزه و امید در کارکنان
کمک به برقراری تعادل بین کار و زندگی
سرعت دادن به فرآیند تغییر و توسعه فردی و سازمانی
افزایش آگاهی افراد از توانمندی ها، استعداد ها و شایستگی هایشان
شناسایی و تشخیص مشکلات عملکردی و بهبود عملکرد های ضعیف
ارتقای دانش و مهارت های شغلی و بهبود عملکرد شغلی
تقویت مهارت های ارتباطی مثل ارتباطات بین فردی، سخنرانی در جمع، فن بیان، مذاکره و…
تفاوت ها و شباهت های
کوچینگ با مشاوره،
روان درمانی و منتورینگ
نمیتوان گفت کدام یک از روش ها بهتر از بقیه است، بلکه تمام این مفاهیم در دسته ی توانمد سازی و حل مسائل قرار میگیرند؛ و از هرکدام باید در جای مناسب خودش استفاده کرد.
اگر میخواهید شباهت ها و تفاوت های کوچینگ با بقیه را بدانید، بهتر است در ادامه این مقاله از وب سایت هوش ثروت ما را همراهی کنید، تا با مقایسهی آنها با یکدیگر به درک بهتری از کوچینگ برسید.
* تفاوت منتورینگ و کوچینگ
در آموزش یا منتورینگ تمرکز فقط روی آینده شما است، درصورتی که کوچینگ هم به حال و هم به آینده شما اهمیت میدهد؛ علاوه بر آن هدف شما از استفاده از خدمات کوچینگ، پیدا کردن راه حل مشخصی در کار و زندگی و یا ارتقا در جنبه های خاصی از زندگی است.
* تفاوت کوچینگ با روانشناس
این در صورتی است که کوچینگ به حال و آینده شما میپردازد نه به گذشته، و شما را هدایت میکند تا به اهدافی که با ارزش ها و شرایطتان همسو هستند دست پیدا کنید.
* تفاوت کوچینگ با مشاوره
مشاور و روان درمانگر ریشه و راه حل مشکلات را در گذشته شما میدانند، و هر دو به گذشته میپردازند.
این در صورتی است که کوچینگ با حال و آینده شما سر و کار دارد و تمرکز خود را روی پیدا مردن راه حل میگذارد، نه مشکلات و سختی ها.
به جای مطرح کردن نظرات جدید، ایده ها را از ذهن افراد بیرون می کشد
به جای تحمیل عقاید، راهکارهای ذهنی شخص را پرورش می دهد
به جای رهنمون دادن، شخص را به تفکر وا می دارد
کوچینگ وابسته به واکنش فرد بوده و قابل انعطاف و کارآمد است، دستوری نیست
از قضاوت خودداری شده و به شخص کمک می شود تا در زمینه های گوناگونی رشد و پیشرفت داشته باشند
کوچینگ تئوری نیست بلکه باید آن را با تمرین و تکرار زندگی کرد